Yeh Hai Mohabbatein 22 نوامبر 2017 قسمت کامل به روز رسانی نوشته شده: ایشیتا به پارام توهین می کند و رامان او را متوقف نمی کند
Yeh Hai Mhabbatein 22 نوامبر 2017 قسمت کامل به روز رسانی نوشته شده: رامان به کابین خود می رود و ایشیتا را می بیند و فکر می کند که باید او را تصور کند.

ایشیتا به خانواده می گوید که سیمی چگونه به رامان قرص می دهد و روحی را از پدرش و همچنین وضعیت پیهو متنفر می کند. آقای ایر می گوید که نمی تواند باور کند سیمی می تواند همه این کارها را انجام دهد. ایشیتا می گوید که از رامان حالات مثبتی دریافت می کند و خانواده را دوباره جمع می کند. مادو از او می خواهد لباسش را عوض کند اما او می گوید حالش خوب است و مادو از او می خواهد که حقیقت را بگوید و می پرسد چه چیزی را پنهان کرده و چرا در مورد کشتن آنانیا دروغ گفته است. او می گوید چیزی را پنهان نمی کند و حقیقت را گفته و جرم خود را پذیرفته است. مادو از او می خواهد که به چشمان او نگاه کند و سپس همان را بگوید و ایشیتا او را در آغوش می گیرد. مادو می گوید که آن را در چشمانش دیده است. ایشیتا می گوید که برای بازگرداندن فرزندانش به کمک آنها نیاز دارد و شوهرش و آقای ایر به او اطمینان می دهند که با آنها هستند.
آقای بهلا به رومی می گوید که نگران رامان است و رومی به او می گوید که رامان نه در باشگاه است و نه در باشگاه. سیمی میگوید نباید او را رها میکرد و میگوید ایشیتا باید کاری کرده باشد. رامان برمی گردد و سیمی می پرسد کجا بود و می پرسد که آیا دکتر را دیده است؟ او از نیلو می خواهد که برای او چای بیاورد و عالیا برای او حوله بیاورد و رامان بر سر او فریاد می زند و می پرسد که او کیست و می گوید که مراقب او نیست و او پاسخگوی او نیست. پارام به سیمی می گوید که رامان می تواند از خودش مراقبت کند زیرا کودک نیست. رامان به اتاقش می رود و فکر می کند که قرار نیست به کسی پاسخ دهد که کجا بوده و با چه کسی بوده است. او در وان حمام دراز می کشد و ایشیتا را به یاد می آورد. او تصور می کند ایشیتا به او حوله می دهد و او را همه جا می بیند.
نقاشی کاسه توالت
رامان در دفتر است و به کارکنانش لبخند می زند و آنها از دیدن لبخند زدن او پس از مدت ها صحبت می کنند. رامان به داخل کابین خود می رود و ایشیتا را می بیند و فکر می کند که احتمالاً او را تصور می کند. او میگوید وقتی ایشیتا عطسه میکند اینجا نیست و رامان از او میپرسد که آیا واقعاً آنجاست. ایشیتا نمی تواند بفهمد و رامان به او می گوید که او را از حمام تا اتاق خوابش همه جا می بیند. ایشیتا می گوید که او را شرمنده می کند و رامان عذرخواهی می کند. ایشیتا می گوید آنها باید در مورد کار صحبت کنند و می گوید که آنها قرارداد را گرفتند و پرونده را به طور تصادفی انداختند. رامان خم می شود تا آن را بلند کند و از کمردرد گریه می کند. ایشیتا می پرسد که آیا کمردردش هنوز برطرف نشده است؟ رامان از او می پرسد که از کجا در مورد کمردرد او خبر دارد و ایشیتا از او می خواهد که به این موضوع فکر نکند و می گوید که باید حرکات کششی انجام دهد و او را ماساژ می دهد. رامان میگوید عجیب است که او را نمیشناسد، اما او میداند که وقتی پارام وارد میشود و آنها را میبیند، مشکل کمردرد دارد. ایشیتا از رامان میپرسد که آیا کارکنانش قبل از ورود به خانهاش کاری دارند که باید در بزنند و پارام میگوید که او یک عصا نیست. ایشیتا از او میخواهد که برود و کارش را انجام دهد و از او میخواهد که برای آنها چای یا کادا ترتیب دهد، زیرا هر دو سرماخوردهاند و باید صحبت کنند. رامان از او می خواهد که برود و به گفته او عمل کند و پارام می رود.
نقاشی پرتره انتزاعی
رومی پیش پارام میرود و میگوید که ایشیتا جایش را به او نشان داد که او چیزی جز یک کارمند کوچک اینجا نیست و میگوید که به خوبی به او توهین کرده است. پارام قصد دارد به او سیلی بزند اما رومی دست او را می گیرد و می گوید او و همسرش خانواده و کارشان را خراب کرده اند اما اکنون ایشیتا اینجاست و بازی آنها تمام شده و او می رود. پارام با کسی تماس می گیرد و از او می خواهد که با دقت به صحبت های او گوش کند.