نقد و بررسی فیلم «رنگ راسیا»: شبیه یک درام صحنه و لباس متلاطم است که با نت های نادرست و بازی ایستا خدشه دار شده است.
«رنگ راسیا» شبیه یک درام صحنه و لباس متلاطم است که با نت های دروغین و «بازیگری» ایستا خدشه دار شده است.






نقد فیلم: رنگ راسیا
بازیگران: راندیپ هودا، ناندانا سن، پرش راول، دارشان زریوالا، ویکرام گوخاله
کارگردان: کتان مهتا
زیورآلات دکمه ای درست کنید
ما تاکنون به خدایان و الهه های خود دسترسی نداشته ایم. شما کسی هستید که آن را ممکن کردید. شخصیتی که احتمالاً منشأ معمولی دارد، پس از تماشای اولین نمایشگاه عمومی نقاشی هایش، این را به راجا راوی ورما در «رنگ راسیا» می گوید.
این جمله به ما می گوید که چقدر تأثیر نقاش نه تنها در دنیای هنر هند، بلکه در تمام جهان هایی است که هنگام برخورد هنر و فرهنگ و جامعه ایجاد می شود. وارما یک جدایی نادر رادیکال در کشوری بود که در دوران اوج شکوفایی خود با بردگی نه تنها توسط بریتانیایی ها، بلکه توسط دروازه بانان هنر عالی که به طور طبیعی اتفاقاً از «کلاس عالی» بودند می جنگید.
راوی وارما، که توسط پادشاه شاهزاده کرالا که در آن بزرگ شد، لقب راجا را به او داده بود، یک استعداد شگرف بود که مهارتهای خود را در دنیای بیرون، نه تنها در ثروت و امتیاز، تقویت کرد. با توجه به اینکه همسرش از تبار سلطنتی بود، او به راحتی می توانست این کار را انجام دهد. اما تواناییهای جستجوگر بیرونیاش، تجلیل از حسگرایی در او، او را از زندگی خفهکنندهاش (و همسرش) دور کرد و در کنار ماهاراجا و بمبئی بارودا قرار گرفت، که به او کمک کرد شکوفا شود.
فیلم کتان مهتا بر اساس بیوگرافی رنجیت دسایی، نویسنده مراتی، زندگی و دوران پرفراز و نشیب وارما (هودا) را ترسیم میکند، از داستانهای دوران کودکیاش شروع میشود، در شکوفایی او ماندگار میشود و به نکته مهمی ختم میشود که هنرمند چقدر آزاد است. ، ما چقدر آزادیم؟ لحظاتی وجود دارد که احساس میکنید این، دقیقاً در اینجا، همان فیلمی است که کارگردان قصد ساخت آن را دارد، به ویژه در یک سکانس غزلی که شور و شوق بین وارما و سوگاندا را نشان میدهد، موز زیبای او که اتفاقاً یک زن بد شهرت است. (ناندانا سن).
دیالوگهای شگفتانگیز شجاعانهای وجود دارد که بهویژه در زمان ما مرتبط است. یک تاجر زیرک با بازی راوال میگوید: «dharam se zyada kuch nahin bikta: hum bahut paise kamayange. ) که در سراسر کشور گسترش یافت.
و این یکی که دلم میخواد قاب کنم: پارامپارا آگار ایک ننگا بدن دخ کار توت جاییه یه دش یتنا کمزور نهین (یا کلماتی به این مضمون). در روشی که او نقاشی میکرد - برهنگی تابو نبود، بلکه فقط نمایش زیباییشناختی واقعیت بود - وارما یک مدرنیست واقعی بود. این بیانیه به همان اندازه که امروز صادق است، در مورد آن دوران، یعنی آغاز قرنی که وارما در آن زندگی می کرد، صادق است. در واقع، امروز حتی بیشتر از آن، زمانی که «دارم راکشکها» خودخوانده، مشغول گفتن به مردم هستند که چه چیزی بنویسند، بخوانند، و خلق کنند.
اما مشکل اینجاست که «رنگ راسیا» شبیه یک درام لباس متلاطم است که با نتهای دروغین و «بازیهای ثابت» خدشهدار شده است: سیالیت و حس اصیل زمان و مکان مورد نیاز برای فیلمی مانند این، کیفیتهایی که به زیبایی در کلاسیکهای مهتا بافته شدهاند. باونی باوایی و میرچ ماسالا گم شده اند. هودا و سن هر دو بهعنوان بدنهایی درخشان در نمایشهای فراوانی که قرار است در شهوت آنها غرق شویم، ارائه میشوند، و هر دو بهطور برجستهای ارزش آب دهان را دارند. اما در همه این ها، شخصیت ها گم می شوند.
وارما شایسته فیلمی عمیق تر و لایه لایه تر است.